[خودرو] روانساز چند کاره
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[نفت] روان کننده ی فشار بسیار بالا
[خودرو] روانکاری قالب
[نساجی] روغن نخ تار
روغن، مداهنه، چربی، گریس، روغن اتومبیل، چاپلوسی، چرب کردن، رشوه دادن، روغن زدن سایر معانی: روغن زدن به، گریس مالی کردن، پیه ی گداخته، روغن دنبه، (دام پزشکی) آماس بخولق یا مچ پای اسب (که علام ...
مرهم، خمیر، روغن سایر معانی: پماد، روغن مالیدنی