معنی

مرهم، خمیر، روغن
سایر معانی: پماد، روغن مالیدنی

دیکشنری

غرق شدن
اسم
balm, salve, ointment, balsam, dressing, unguentمرهم
oil, grease, lubricant, butter, ghee, unguentروغن
paste, dough, batter, duff, unguentخمیر

ترجمه آنلاین

نامناسب

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.