ثبات قدم، وفاداری، سرسپردگی، وظیفه شناسی، صداقت سایر معانی: باوفایی، اخلاص
دیکشنری انگلیسی به فارسی
متعلقات، دارایی، متعلقات واموال، متعلق، وابسته ها سایر معانی: (بیشتر به صورت جمع) متعلقات، چیزها، اموال، هست، هست و نیست، تعلق، وابستگی، همبستگی، وابسته ها بصورت جمع [ریاضیات] متعلق بودن، تع ...
وفاداری، استواری، ثبات، متانت، پایداری سایر معانی: پابرجایی، بلاتغییر بودن، تداوم، ثبات قدم، اراده، وفا، پایمردی [نساجی] ثبات - پایداری [ریاضیات] پیوسته، دائما، ثبات، ثابت بودن ...
وفاداری، بیعت، وظیفه شناسی سایر معانی: (قرون وسطی) وظیفه ی رعیت نسبت به ارباب یا تیول دار، سوگند پایبندی به این وظیفه
درستی، امانت، صداقت، جلال، قدوسیت، درستکاری، دیانت، راستکاری، قابلیت امین سایر معانی: دست و دل پاکی، پاکدستی، راستگویی، بی شیله پیلگی، رکی، (در اصل) شرف، شرافت، آبرو، والایی، فربودی، بابکی، ...
رجوع شود به: truelove knot
میهن پرستی سایر معانی: میهن دوستی، وطن پرستی، عرق ملی
ترسویى، نامردى، پستى، ارتداد، برگشتگى
ثبات، استواری
منظور از وفاداری، حمایت مداوم کسبشده برای یک نام تجاری است؛ وقتی که آن نام تجاری آن قدر مزایای مهم و متمایزی را ارائه میدهد که باعث میشود مشتریان به تکرار برای خرید ب ...
فرهنگ واژههای آزاد