کم عمقی، پایابی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
(noun) زردی [صنایع غذایی] زردی
[پلیمر] شاخص زردی
عقب افتادگی، بازماندگی سایر معانی: عقب افتادگی
سفیدی سایر معانی: سادگی
سیری، گودی، غور، ژرفی، عمق، ژرفا، قعر سایر معانی: (سکوت یا احساسات یا اندیشه) شدت، فرط، بحبوحه، شور، (در) وسط، (معمولا جمع) در ته و تو (ی چیزی)، اندرونگاه، ژرفنا، پستی، فلاکت، (تیم های ورزشی ...
لالی سایر معانی: گنگی
بیحالی، سستی، بی حالتی، کندی، بیروحی
تنبلی، کاهلی
پستی، خاتوله، خست، خشک دستی، خبی، سفلگی، خسیسی سایر معانی: فرومایگی، گدا منشی
فراموشکاری، چشم پوشی
بیدست وپایی، بی تدبیری