حرف، وراج، پرگو سایر معانی: (امریکا - عامیانه) دهان لق، رازگشا، خبرچین
دیکشنری انگلیسی به فارسی
لافزن، خود ستا، چاخان، متظاهر سایر معانی: به خود بالنده، پزی، لافنده
قلب، بدل، بی شرم، پر رو، بی تدبیر، برنگ برنج، برنج مانند سایر معانی: وابسته به برنج، پرنگی، برنجی، برنجین، به رنگ برنج، پرنگین، برنج فام، ارزان و پر نمایش، (صدای) بلند و گوشخراش، نابخرد، پست ...