نا محدود، بی حد و حصر سایر معانی: بی کران، ناکرانمند، بی پایان [ریاضیات] نامحدود، بی حد
دیکشنری انگلیسی به فارسی
همیشگی دائمی، ابدی، جاودان، ازلی، سرمد سایر معانی: جاوید، جاویدان، جاودانه، انوشه، پایدار، همیشگی، پاینده، پردوام، بادوام، پایا، دایم، مکرر، پی در پی، لاینقطع، پیوسته، یک ریز، ابدیت، همیشگان ...
بی پایان، نا محدود، بی حد، محدود نشدنی سایر معانی: بی حد و حصر، بی مرز
بى پایانى، بیحسابى، بزرگى بى اندازه
وسیع، بسیار خوب، پهناور، عظیم، عالی، ممتاز، گزاف، عظیم الجثه، کلان، بی اندازه، بیکران سایر معانی: بسیار بزرگ، سترگ، نهمار، سهمگین، گت، تنومند، (در اصل) بی حد و حصر، بی نهایت، بی پایان [ریاضی ...
پایان نا پذیری، تهی نشدنی سایر معانی: پایان نا پذیری، تهی نشدنی
پایدار، پایان نا پذیر، خستگی نا پذیر، تهی نشدنی سایر معانی: از پا نیفتادنی، پرتوان، پرطاقت، بیتابی نکننده، نستوه، تمام نشدنی، بی پایان
ابدیت سایر معانی: بیکرانی، نامتناهی بودن، بیحدی، بی اندازگی، بی انتهایی، (فضا یا فاصله یا مقدار یا زمان و غیره) بیکران، بی پایانی، (هندسه) نقطه ی بی نهایت، (ریاضی) ناپایانی، بی نهایت، infini ...
پایان نا پذیر، تمام نشدنی، بسیار دراز سایر معانی: بی پایان
بمقدار زیاد، زیاده از حد، زیاد، بحد افراط سایر معانی: مفرط، بسیار زیاد، بیش از حد، فزون گرانه
وسیع، جامع، مفصل، فراخ، گشاد، جادار، فضادار سایر معانی: گنجا، پر حجم، پرگنجایش، گسترده، فراخنا، پهناور، بزرگ
وسیع، پهناور، عظیم، زیاد، بیکران سایر معانی: بسیار بزرگ، سترگ، نهمار، کلان، هنگفت، (بسیار) وسیع، (قدیمی) عظمت، بزرگی، وسعت، پهناوری، (قدیمی) فضای عظیم