تخمین پذیر، قابل براورد کردن سایر معانی: (مهجور) برآوردپذیر، محاسبه کردنی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جلو، صف جلو، جلودار سایر معانی: خط مقدم، جلوتر از همه، طلایه
با حروف (وات های) ایتالیک نوشتن، با حروف یکبری یا خوابیده نوشتن