سخت، دیرینه، شدید، مزمن، گرانرو سایر معانی: (پزشکی) مزمن، دیرین، کهنه، همیشگی، دایم، وابسته به خوی و عادت، عادی، کهنه کار، سابقه دار، وخیم، جدی، بیمار مزمن، کسی که دچار مرض دیرپای است، (انگل ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
چاقی بیشرویشی [تغذیه] چاقی ناشی از افزایش اندازه و تعداد یاختههای چربی که در کودکی آغاز میشود
واژههای مصوب فرهنگستان
پایا، بادوام، ثابت، دیرپای، خالد، ماندنی، پاینده سایر معانی: پر دوام، پایسته، دیرند، ماندگار، پایدار، همیشگی، نوعی پارچه ی با دوام (که در ساختن کفش و کیف کاربرد دارد)
چاقی ناشی از افزایش اندازه و تعداد یاختههای چربی که در کودکی آغاز میشود [تغذیه]