(عامیانه) بدون اختیار حرف زدن یا عمل کردن، خودداری نکردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نقل کردن، گفتن، شرح دادن، باز گو کردن، گزارش دادن سایر معانی: (خبر یا داستان و غیره) نقل کردن، حکایت کردن، روایت کردن، سرگذشت گفتن، واگفتن، مربوط کردن، ربط دادن، وابسته کردن، همبسته کردن، را ...