سر گردان، اواره، غریب، دربدر، بی خانمان، بی مسکن، خانه بدوش، بی مکان و منزل سایر معانی: بی کاشانه، آواره
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نومید سایر معانی: ناامید، ناامیدوار، مایوس، بیچاره، لاعلاج، درمان ناپذیر، اصلاح ناپذیر، سامان ناپذیر، بهتر نشدنی، نومید کننده، مایوس کننده
ناامیدی [روانشناسی] احساس فرد از عدم دستیابی به وضعیت مطلوب در آینده
واژههای مصوب فرهنگستان
بیکاری، تنبلی، بیهودگی، بطالت، بیکارایستادگی کشتی
بى صرف، غیر منصرف
[حسابداری] نابابی موجودی کالا
بی نتیجه، بی اولاد
سیاه سایر معانی: ناشاد، غمگین، مغموم، بی خوشی، بی شادی، خالی از کیف، تهی از شادی، غمین
برش بیارّهخور [مهندسی منابع طبیعی - محیط زیست و جنگل] برش چوب بدون ایجاد ارّهخور
(نادر) نامهربان
بى پادشاه، بى شاه
بی زمین، فاقد زمین، فاقد زمین a landless farmer کشاورز بیزمین