فاسد، بی تقوا، بی فضیلت سایر معانی: بی تقوا، بی فضیلت
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بیواک [زبانشناسی] ویژگی آوایی که بدون ارتعاش تارآواها تولید میشود
واژههای مصوب فرهنگستان
بدون رای، بی رای، بدون رای کافی
[برق و الکترونیک] بدون وات
ارام، ساکن، بی موج سایر معانی: ارام، ساکن، بی موج
بی راه، بدون جاده سایر معانی: بی راه، بدون جاده
سبک وزن، دارای وزن مخصوص کم سایر معانی: بی وزن، (به ویژه در فضا) آزاد از قوه ی جاذبه ی زمین، شناور در فضا (یا آب)، کم وزن
بیوزنی [فیزیک] حالتی که در آن جسم در چارچوب مرجع خود، براثر گرانی یا نیروهای دیگر، هیچگونه شتاب قابلاندازهگیری نداشته باشد ...
مجرد، بی زن سایر معانی: عزب
رادیو، تلگراف بی سیم، بی سیم، با بی سیم تلگراف مخابره کردن سایر معانی: بدون سیم، رجوع شود به: wireless telegraphy، (انگلیس) رادیو، پیام (فرستاده شده توسط بی سیم) [برق و الکترونیک] بی سیم واژ ...
[کامپیوتر] ارتباطات بدون سیم - انتقال سیگنالهای الکترومغناطیسی بدون کابل از جایی به جای دیگر، که معمولاً با استفاده از نور مادون قرمز یا امواج رادیویی انجام می شود.
[برق و الکترونیک] قرارداد شبکه محلی بیسیم