بی مشوق، بی پشتیبان، بی حامی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بی مانندی، بی نظیری
بى خلبان علوم نظامى : بى ناوبر
بدون لوله یا نی یا پیپ [مهندسی گاز] بدون لوله
[نفت] مته ی موتوردار بدون لوله
بی مغز، بی جوهر، بی نیرو
بی رحم، ستمگر، کینه توز، نفرت اور، بی ترحم سایر معانی: سنگدل، ظالم، بی رحمانه، با سنگدلی، شدید، سخت، بی امان
بیرحمانه، سخت دلانه
بی لذت
رجوع شود به: plexor
بی انکه معنی ویژه یا لطفی داشته باشد
با نداشتن نیرو، با عدم توانایی، ازروی ضعف