بی دریچه، بی پلک سایر معانی: بدون در، بی در، بی سرپوش، بی نهنبان، (چشم) بی پلک
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بی نور سایر معانی: بی نور
نا محدود، بی حد و حصر سایر معانی: بی کران، ناکرانمند، بی پایان [ریاضیات] نامحدود، بی حد
بیحالانه، از روی بی علاقگی
بى عاشق، بى یار
بی جلا، بی برق، بیرونق
بی مغز
بی جفت، بی قرین، بی همدم
بی معنی، مهمل، مهمل نما سایر معانی: بی چم، بی آرش، پوچ [ریاضیات] بی معنی
بیرحمی، بی گذشتی
بی فکر سایر معانی: ناهشیار، بی اندیشه، غیرذی عقل، فاقد عقل و شعور، بی عقل، بی شعور، بی خرد، بی توجه، بی مبالات، بی دقت، نابیاد، بدون نگرانی (معمولا با:of)
پیام اخلاقی