مدارا، ملایمت، نرمی، شفقت، رحم، رقت قلب سایر معانی: پر مدارایی، ارفاق، سخت نگیری، آسان گیری، گذشت، عمل مدارا آمیز، کار گذشت آمیز
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ملایمت، اعتدال، میانه روی سایر معانی: میانگیری، میان واری، آرامی، متانت، خونسردی، متعادل سازی، (جلسات و مناظرات و غیره) گردانندگی، همایند سروری
مدارا، بردباری، ازادمنشی، ازادی، تحمل، ازادگی سایر معانی: رواداری، شکیبایی، گذشت، لوطی گری، رجوع شود به: tolerance