سخنرانی [عمومی] سخنانی که فردی در مقابل عدهای دربارۀ موضوعی خاص ایراد کند |||* مصوب فرهنگستان اول
واژههای مصوب فرهنگستان
نطق، خطابه، خطابت، کنفرانس، سخنرانی، درس، خطابه گفتن، نطق کردن، سخنرانی کردن سایر معانی: (در کلاس یا جلسه ی خطابه) سخنرانی علمی، گفتاره، سخنرانی علمی کردن، خطابه ایراد کردن، متن گفتاره، متن ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[سینما] فیلم خطابه ای
سرزنش خصوصی زن از شوهر، سرزنش پس پرده، صحبت های خصوصی زن وشوهر، صحبت های پشت پرده سرزنش زن بشوهردررختخواب
خوانندگی، دکلماسیون سایر معانی: خوشخوانی، دکلمه
آدم، یار، دوست، رفیق، بچه، یارو، مرد، شخص سایر معانی: (در اصل) همکار، همدست، همیار، شریک، انباز (به ویژه اگر مرد باشد)، هم رتبه، هم شان، هم زینه، هم طبقه، (یکی از دو چیز مشابه) تا، همتا، نصف ...
راهنمایی کردن، تعلیم دادن، یاد دادن، اموختن به، اموزاندن سایر معانی: آموزاندن، تدریس کردن، پرهیختن، اطلاع دادن، آگاهی دادن، رهنمود دادن، دستور دادن، فرمان دادن، تعلیم دادن به، یاد دادن به ...
تک سخنگویی، صحبت یک نفری سایر معانی: monolog تک سخنگویی [سینما] تک سخنگو - تک گویی (مونولوگ ) - تک گویی
عالم در علم بدیع، اموزگار معانی بیان سایر معانی: سخندان، کارشناس معانی بیان، استاد علم بدیع
موعظه، اندرز، گفتار، خطبه، وعظ، خطابه، موعظه کردن سایر معانی: وابسته بموعظه
سخنگو، گوینده، سخن ران، ناطق، متکلم، حرف زن، رئیس مجلس شورا سایر معانی: کسی که حرف می زند، گویشگر، - زبان، سخنور، رییس مجلس شورای ملی، رئیس پارلمان، (آمریکا - s بزرگ) رئیس مجلس نمایندگان (عن ...
سخنران، ناطق، سخنور