رِنای کمندی [زیستشناسی - ژنشناسی و زیستفنّاوری] ساختاری کمندیشکل که در طی پیرایش پیشرناپ تشکیل میشود ...
واژههای مصوب فرهنگستان
دام، بند، تله، کمند، در کمند انداختن، بدار اویختن سایر معانی: حلقه ی دار، گره طناب دار، گره لغزنده (که وزن موجب تنگ تر شدن آن می شود)، لویشه، پابند، با خفت کمند، (با طناب) گیر انداختن، با کم ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ریسمان، طناب، رسن، ریسمان بادبان کشی، با طناب بستن، بشکل طناب درامدن سایر معانی: بند، کمند، کمند انداختن، با کمند گرفتن، رشته، به نخ کشیده، طناب پیچ کردن، (معمولا با: off یا in یا out - با ط ...