معنی

ریسمان، طناب، رسن، ریسمان بادبان کشی، با طناب بستن، بشکل طناب درامدن
سایر معانی: بند، کمند، کمند انداختن، با کمند گرفتن، رشته، به نخ کشیده، طناب پیچ کردن، (معمولا با: off یا in یا out - با طناب یا نرده ی طنابی) جدا کردن، محصور کردن، مرزنمایی کردن، رشته رشته و چسبناک شدن، (جمع) نرده ی رینگ مشت زنی، نرده ی طنابی، طناب دار، گره طناب دار، (با: the) اعدام از طریق حلق آویزی، به دار زنی، (به ویژه در شراب و سرکه) درد طناب مانند و شناور، (به ویژه کوهنوردان را) با طناب به هم وصل کردن، به هم بستن، افسار، پالهنگ، دوال
[عمران و معماری] طناب - ریسمان
[مهندسی گاز] طناب
[نساجی] طناب - ریسمان - نخ - بند
[کوه نوردی] طناب

دیکشنری

طناب
اسم
rope, cord, tow, lasso, loop, lariatطناب
string, rope, thread, cord, chord, lineریسمان
sling, rope, cord, lineرسن
ropeریسمان بادبان کشی
فعل
rope, triceبا طناب بستن
ropeبشکل طناب درامدن

ترجمه آنلاین

طناب

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.