پاشنه [جوشکاری و آزمایشهای غیرمخرب] ← رویۀ ریشه
واژههای مصوب فرهنگستان
زمین، بر، خاک، خشکی، سرزمین، دیار، بزمین نشستن، به خشکی امدن، فرود امدن، پیاده شدن، رسیدن سایر معانی: خشکی (در برابر: دریا یا آب)، بوم، ارض، مزرعه، زمین کشاورزی، کشتزار(ها)، دهات، روستا(ها) ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[زمین شناسی] پس گرفتگی خشکی از دریا یا مرداب
[آب و خاک] ارزیابی اراضی
نسیم از زمین بسوی دریا، نسیم خشکی، نسیمی که از زمین بسوی دریا بوزد [آب و خاک] نسیم خشکی
کوچراه [زمینشناسی] سرزمینی بین قارهها یا تودههای خشکی که اغلب از اتصال موقت یا دائم دو قطعه قاره به هم تشکیل شده است و مهاجرت موجودات زنده را امکانپذیر می ...
[آب و خاک] قابلیت اراضی
ردهبندی استعداد زمین [کشاورزی - زراعت و اصلاح نباتات] ردهبندی زمین باتوجهبه قابلیت بهرهبرداری از آن
[خاک شناسی] واحد استعداد زمین
[آب و خاک] خصوصیات اراضی
[عمران و معماری] تمیز کردن زمین [آب و خاک] تمیز کردن زمین، پاک کردن اراضی
[زمین شناسی] پوشش سطحی زمین در یک محدوده مشخص مانند ناحیه کشت غلات