معاشرت، خوش مشربی، جامعه پذیری، قابل معاشرت بودن، معاشرت پذیری سایر معانی: جامعه پذیری، قابل معاشرت بودن، معاشرت پذیری
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دلبر سایر معانی: (عامیانه) یار جانی، یار صمیمی، دوست جون جونی، یارغار، محبوب، معشوق، دلبر
قسم، نوع، گونه، انواع سایر معانی: جور، (رده بندی زیست شناسی) گونه، (مهجور) ظاهر، شکل خارجی، نما، (مهجور) رجوع شود به: specie، (منطق) صورت حسیه، صورت محسوس، بشر [علوم دامی] گونه ؛ گروهی از اف ...
عبوسی سایر معانی: سختی، سخت گیری، درشتی، تندی
لا قید، بی فکر، بی ملاحظه، ناشی از بی فکری سایر معانی: بی دقت، شورتی، کسی که حال دیگران را مراعات نمی کند، بی اعتنا، نسنجیده، بی فکرانه، عجولانه، شتاب آمیز
اتش افروز، اتش زنه، گیرانه، فتیله فندک سایر معانی: (هرچیز خشک که با آن آتش روشن می کنند) آتش زنه، خاشاک، tindery اتش زنه
مدارا، بردباری، ازادمنشی، ازادی، تحمل، ازادگی سایر معانی: رواداری، شکیبایی، گذشت، لوطی گری، رجوع شود به: tolerance
1- انگیزاندن، برانگیختن، تحریک و تهییج کردن، شورانیدن 2- (عامیانه - با سرعت و مهارت) تهیه کردن، آماده کردن، مهیا کردن