مهربان، خوش قلب، مهربان، خوش قلب، رئوف، مهرآمیز، محبت آمیز
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کودکستان، باغ کودک، محل نگهداری کودکان سایر معانی: کودکستان (معمولا برای 4 تا 6 ساله ها)، مهد کودک، باه کودک
[زمین شناسی] کانه قلوه مانند نوعی هماتیت که به صورت توده های فشرده کلیوی شکل، کنکرسیون یا نودول و به همراه رس، ماسه، کلسیت و یا ناخالصیهای دیگر، دیده می شود. سنگ آهن کنکرسیونی، مترادف: Kidne ...
(نادر) نامهربان
مهربانی، محبت، خوبی سایر معانی: مهربانی
(خاشاک و تراشه و غیره که با آن آتش را روشن می کنند) آتشگیره، فروزینه، آتشزنه، پرهازه، پده، پازند، گیرانه، چوب سفید، بته، گون، اتش افروزنه، ات ش گیرانک
وابستگی، خویش، عشیره، خویشاوند، خویش و قوم، قوم و خویشی سایر معانی: همانند، هم خوی، هم طینت، هم سرشت، مشابه، خویشاوندان، قوم و خویش، خویشان، خانواده، (قدیمی) خویشاوندی، نسبت خانوادگی، هم تبا ...
(قدیمی) طبق طینت یا سرشت خود، برحسب ذات یا طبیعت خود
مهم، از همه چیز مهمتر، جمعا، رویهمرفته، همه جور، بسیار، همه گونه
[ریاضیات] تیزه ی نوع اول، تیزه ی ساده
[ریاضیات] قضیه ی مبیّن ددکیند
[ریاضیات] حوزه ی ددکیند