معنی

(خاشاک و تراشه و غیره که با آن آتش را روشن می کنند) آتشگیره، فروزینه، آتشزنه، پرهازه، پده، پازند، گیرانه، چوب سفید، بته، گون، اتش افروزنه، ات ش گیرانک

دیکشنری

چطوری
فعل
kindle, shine, become clear, openروشن شدن
overheat, kindle, glow, enflame, enkindle, fireبر افروختن
take, catch, grab, capture, obtain, receiveگرفتن

ترجمه آنلاین

افروختن

مترادف

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.