قانون دان، حقوقدان سایر معانی: وابسته به حقوق دانان و حقوق شناسی، jurist قانون دان، حقوقدانjuristic(al)قانونی، حقوقی، فقهی، وابسته به علم یاعالم قانون [حقوق] حقوقدان، قاضی ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جدلی، قانونی، دادگاهی، بحثی، مربوط به سخنرانی سایر معانی: ستیهشی، مناظره ای، (وابسته به کاربرد علم به ویژه علم پزشکی در حل مسایل حقوقی به ویژه جنایات) پزشکی قانونی، کالبدسنجی [حقوق] مربوط به ...
شرعی، قضایی، وابسته بدادگاه سایر معانی: طبق دستور قاضی یا دادگاه، وابسته به قضات و دادگاه ها و نحوه ی کار آنها، دادگاهی، قاضی مانند، شایسته ی مقام قضاوت، منصفانه، بی طرفانه، خردمندانه، ژرف ب ...