شروع کردن، اغاز کردن سایر معانی: آغاز کردن یا شدن، آغازیدن، شروع کردن یا شدن، سر کردن [فوتبال] شروع کردن [حقوق] اقامه کردن، آغاز کردن، شروع کردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
در اب راه رفتن، بهاب زدن، بسختی رفتن سایر معانی: (از میان برف یا گل و لای یا آب یا علف بلند یا هر چیز مقاوم) رد شدن، (با زحمت یا شلپ شلپ) را ه رفتن، به آب زدن، از تنگاب رد شدن، رهروی کردن، ( ...