وابسته، هم پیمان، متحد، متعهد کردن، هم عهد کردن، تشکیل کشورهای متحد دادن سایر معانی: تحت لوای فدراسیون درآوردن، همبسته کردن (به صورت فدراسیون)، متعهد کرد
دیکشنری انگلیسی به فارسی