جاز مانند سایر معانی: دارای ویژگی های موسیقی جاز، نمایشی و سطحی، چشمگیر ولی کم مایه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قلب، بدل، بی شرم، پر رو، بی تدبیر، برنگ برنج، برنج مانند سایر معانی: وابسته به برنج، پرنگی، برنجی، برنجین، به رنگ برنج، پرنگین، برنج فام، ارزان و پر نمایش، (صدای) بلند و گوشخراش، نابخرد، پست ...
ظاهر نما، خود نما، خوش نما، ظاهری، زرق و برق دار، پر جلوه سایر معانی: گیرا، چشمگیر، پرنما، خود فروش
با هوش، زیبا، عالی، خوش منظر، تمیز سایر معانی: (خودمانی) شیک و پیک، تر و تمیز، معرکه
ورزشی، جلف، ورزشکارانه سایر معانی: (به ویژه جامه) چشمگیر، اسپرتی، پرجلوه، (انگلیس) ورزش دوست، اهل ورزش، (عامیانه)، رجوع شود به: sporting، جوانمردانه
زننده، خیلی خوب، موثر، برجسته، گیرنده، قابل توجه سایر معانی: در حال اعتصاب [برق و الکترونیک] کار اندازی 1. آغاز شدن قوس الکتریکی با برخورد لحظه ای الکترودها به یکدیگر . 2. نشاندن الکتریکی پو ...