[کامپیوتر] پردازش وقفه گرا.
دیکشنری انگلیسی به فارسی
وقفهگردانی [رایانه و فنّاوری اطلاعات] عمل پردازش وقفهها در سامانۀ عامل
واژههای مصوب فرهنگستان
[کامپیوتر] اولویت وقفه ای .
منقطع سایر معانی: وابریده، وقفه دار، غیرمداوم، نامتداوم، (ازهم) گسیخته، گسیخته، بریده، مقطوع، فاصله دار، غیر مسلسل، بریده بریده [برق و الکترونیک] منقطع، وقفه داده شده
فرود فریبنده [موسیقی] فرودی که اغلب از پیوند آکورد درجۀ پنجم با هر آکورد دیگری غیر از آکورد بنمایه، غالبا آکورد درجۀ ششم، حاصل میشود ...
[برق و الکترونیک] موج پیوسته منقطع
دوپوستگی [مهندسی مواد و متالورژی] درز قابلِرؤیتی در محل اتصال دو سطح افقی قطعۀ ریختگی که ممکن است کامل یا در قسمتی به هم جوش خورده باشد ...
[سینما] فیلمبرداری قطع شده
بطور گسیخته، بطور غیر مسلسل
[برق و الکترونیک] ظرفیت قطع بیشترین جریانی که یک وسیله یا قطعه می تواند در ولتاژ نامی خود قطع کند .
تعلیق، فاصله، انقطاع سایر معانی: وقفه، بازایستی، فترت، قطع، گسیختگی، گسستگی، وابریدگی، وابرش (سخن دیگری)، دویدن توی حرف، تک مضراب، قطع کننده، وابرشگر، گسیختگر [عمران و معماری] گسیختگی [کامپی ...
[حقوق] انقطاع مرور زمان