دخالت، فضولی سایر معانی: مداخله، دست درازی، انگلک، (فیزیک: اثر دو موج هم بسامد صدا یا نور یا آب و غیره بر یکدیگر) تداخل، پژولش، هم خلیدن، (رادیو و تلویزیون و غیره) پارازیت، خش خش، رویهم افتا ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بیهنجاریهای تداخلی [ژئوفیزیک] بیهنجاریهای حاصل از اثر ترکیبیِ چشمههای نزدیک به همِ جانبی یا عمقی
واژههای مصوب فرهنگستان
رقابت تداخلی [مهندسی منابع طبیعی - شاخه حیاتوحش] رقابتی که در آن یک گونه از دسترسی گونه دیگر به منبعی محدود که هر دو گونه به آن بستگی دارند، جلوگیری میکند ...
[پلیمر] تمایز در تداخل
پَسار تداخلی [حملونقل هوایی] پَسار ناشی از تداخل آئرودینامیکی (aerodynamic interference)
[نفت] تداخل چاه ها
[برق و الکترونیک] آستانه ی تداخل کوچکترین مقدار ممکن از نسبت سیگنال - به - نویز برای ارسال و دریافت بدون خطای پیام .
وابسته به دخالت
[برق و الکترونیک] تداخل جوی نویز ایجاد شده توسط اغتشاشات الکتریکی طبیعی نظیر رعد و برق که به صورت صداهای مزاحم فش فش و سوت در رادیو ها شنیده می شود .
[برق و الکترونیک] نسبت حامل به تداخل نسبت c/i نسبتی برای مشخص کردن میزان تداخل در رله های مایکروویو و سایر سیستمهای ارتباطی . برای این منظور ابتدا سیگنال مطلوب اندازه گیری و سپس با قطع آن سی ...
[برق و الکترونیک] تداخل رسیده سیگنالهای تداخلی که وارد خطوط تلفنی یا تغذیه شده باشند.
تداخل ویرانگر [فیزیک] ترکیب دو یا چند موج که باعث تشکیل موجی با دامنهای کمتر از دامنۀ هریک از آنها شود