شفاعت امیز، شفاعتی، وساطتی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
وساطت کننده، واسطه، شفاعت کننده
میانجى، واسطه، مصلح
قاضی، کارشناس، دادرس، محاکمه کردن، حکم دادن، تشخیص دادن، داوری کردن، قضاوت کردن سایر معانی: قاضی (از پهلوی: کادیک)، دادور، (مسابقات یا اختلافات و غیره) داور، خبره، ـ شناس، دارای نظر صائب در، ...
میانجی، شفیع، روح القدس، فارقلیط سایر معانی: یار و کمک