انتگرال [ریاضی] مقدار مشترک ممکن زیرینۀ مجموعهای ریمانی (Riemannian) و زبرینۀ مجموعهای ریمانی یک تابع حقیقی در بازۀ مفروض
واژههای مصوب فرهنگستان
انتگرال، بی کسر، کامل، صحیح، درست، تمام سایر معانی: جدایی ناپذیر، جدا نشدنی، لایتجزی، اساسی، بنیادی، سازنده، یکپارچه، تمام و کمال، تام، هماگن، (ریاضی) درست، (عدد) صحیح، بندک، تابع اولیه، بند ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
(ریاضی) حساب انتگرال، حساب جامع، حساب بندک، حساب جامعه [ریاضیات] حساب انتگرال، حساب جامع، حساب جامعه
[ریاضیات] r-زنجیر صحیح
[ریاضیات] ضریب صحیح
[کامپیوتر] واحد ارتباطات که درون یک کامپیوتر قرار داده شده است [برق و الکترونیک] کنترل کننده انتگرالی
[ریاضیات] کسینوس انتگرال
[ریاضیات] خم های انتگرال
[ریاضیات] انتگرال وابسته به یک پارامتر
[ریاضیات] قاعده ی مشتق انتگرال
[زمین شناسی] مته یکپارچه طول این مته ها از80سانتی متر تا4 متر می باشد.در این مته ها سرمته به مته وصل است و از آن قابل جداشدن نیست.هرچه مته درازتر باشد قطر سرمته اش کمتر است تا حفر چال به راح ...
[ریاضیات] عنصر صحیح، عنصر صحیحا وابسته