جسور، مخالف، مبارز، خیره چشم، بدگمان، بی اعتناء سایر معانی: ستیزجوی، ستیزگرای، سرسخت، مبارزه خواه، عرض اندام کننده، نافرمان، سرپیچی کننده، سرپیچگر، گردنکش، متجاوز، متجاسر، مظنون، معاند ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خود رای، سرکش، خود سر، یاغی، سر سخت سایر معانی: لگام ناپذیر