سیر نشدنی، سیرنشده سایر معانی: سیرنشدنی (یا نکردنی)، سیری ناپذیر، ناسیرا، دله، دچار جوع دایم، ارضا نشدنی (یا نکردنی)
دیکشنری انگلیسی به فارسی
از، طمع، حرص سایر معانی: آز، آزمندی، فزون خواهی، حریص بودن، طمع ورزیدن
خوک صفت (کثیف و پرخور و آزمند و خودخواه)، خوکسان، خوکوار، خوک مانند