[ریاضیات] تجزیه به درجات آزادی منفرد
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ورزش : ضربه پایگاهى
بهم امیختن، بهم مخلوط کردن سایر معانی: (در هم) آمیختن، معاشرت کردن، هم آمیزی کردن
پسماند بازیافتنی مخلوط [مهندسی محیط زیست و انرژی] مخلوطی از مواد بازیافتنی مختلف|||متـ . بازیافتنی مخلوط
واژههای مصوب فرهنگستان
[نساجی] عینکی یک لبه معمولی (مربوط به ریسندگی)
[برق و الکترونیک] چهار قطبی یک وصلی نوعی کلید یا رله ی 8 پایانه ای که همزمان دو زوج مدار جداگانه را باز یا بسته می کند.
خدا یکتایا واحد است
چندشکلی تکنوکلئوتیدی بینِژنی [زیستشناسی - ژنشناسی و زیستفنّاوری] یک چندشکلی تکنوکلئوتیدی که در توالی دِنا بین دو ناحیۀ رمزگذار واقع شده باشد|||اختـ . چندت ...
چندشکلی تکنوکلئوتیدی درونژنی [زیستشناسی - ژنشناسی و زیستفنّاوری] یک چندشکلی تکنوکلئوتیدی که در درون ژن واقع شده باشد|||اختـ . چندتک درونژنی in ...
بى پادشاه، بى شاه
بی معنی، مهمل، مهمل نما سایر معانی: بی چم، بی آرش، پوچ [ریاضیات] بی معنی
[ریاضیات] ماشین یک رشته ای