(چیزهای وارد بدن شده) درهنجیده، خورده شده، موادی که داخل بدن رفته مثلا از دستگاه گوارش، فرو بردنی ها، بلعیدنی ها
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جذب کردن، جذب شدن، فرا گرفتن، در اشامیدن، کاملا فرو بردن، تحلیل کردن، مجذوب شدن در، در کشیدن سایر معانی: درآشامیدن، درمکیدن، به خود کشیدن، (توجه کسی را) جلب کردن، مجذوب کردن، (نور و صدا را) ...
خوردن، بلعیدن، حریصانه خوردن سایر معانی: اوباردن، اوباشتن، باولع خوردن، لمباندن، (با خشونت و شدت) نابود کردن، در کام خود فرو بردن، فراگرفتن، (با ولع) گوش کردن، نگریستن، دریافتن، سراپای وجود ...
هضم، گوارش سایر معانی: (توانایی هضم خوراک) هاضمه، گوارد، فهم، درک، دریابی، (مجازی)در آشامی [علوم دامی] هضم، گوارش . [عمران و معماری] هضم [صنایع غذایی] هضم : هیدرولیز عذا در دستگاه گوارش و تب ...
شریک شدن، شرکت کردن، سهیم بودن در، سهم بردن، بهره داشتن، قسمت بردن سایر معانی: (در کاری) شرکت کردن، شریک شدن در، همباز شدن، انباز شدن، بهره گرفتن، (خوراک) سهم بردن، خوردن، دارا بودن، مشترکا ...
عمل بلع، پرستو، چلچله، بلعیدن، فرو بردن سایر معانی: (جانور شناسی) چلچله، پرستو (تیره ی hirundinidae - پرندگان تیز بال و دارای دم دو شاخه)، فرو دادن، بلع کردن، قورت دادن، (معمولا با: up) بلعی ...