ریزش، ریختن، خیسانده، القاء، تزریق، دمکردگی سایر معانی: دمیدن، القا، نیوشاندن، نیوشش، (پزشکی) تزریق (به ویژه آب نمک یا گلوکز) به درون بافت یا رگ، درون ریزی، عمل دم کردن، (چای یا گیاهان معطر ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دم کردن چاپی
اب تنباکو، خیسانده تنباکو
(یزدان شناسی - این باور: روح هنگام بسته شدن نطفه یا هنگام زایش وارد بدن می شود) اعتقاد به دمیدگی روان، اعتقاد باینکه روح پیش از تن موجود است و هنگام زاییمان بتن دمیده میشود
[پلیمر] اسکریمپ، فرآیند قالبگیری نفوذی رزین کامپوزیت "سیمن"(ایجاد خلاء قبل از ورود رزین)
چیز دم کرده
اختلاط، امیختن، دم کردن سایر معانی: (آبجو) خیساندن و جوشاندن و تخمیر کردن، (آبجو) به عمل آوردن، سرشتن، (چای و غیره) دم کردن، مشروب دم کرده یا تخمیر شده، روش تخمیر، میزان تولید در هر تخمیر، ت ...
خلاصه، زبده، عصاره، شیره، عصارهگرفتن، استخراج کردن، اقتباس کردن، بیرون کشیدن سایر معانی: (با کوشش) بیرون کشیدن، درآوردن، (دندان و غیره) کشیدن، کندن، برکندن، (از خاک معدنی فلز گرفتن) استخراج ...
نوشابه، مشروب، مشروب الکلی، مشروب خوردن یاخوراندن، با روغن پوشاندن، مایع زدن، مشروب زدن به، چرب کردن سایر معانی: شهد، عصاره، افشره، نوشابه ی الکلی (به ویژه اگر از راه تقطیر درست شده باشد نه ...
گوی چای (که چای را در آن می ریزند و آن را در قوری می گذارند)، صافی چای