خدمات اَبری زیرساخت [رایانه و فنّاوری اطلاعات] ارائۀ منابع رایانشی، مانند رایانههای خدماتدهنده با کارایی بالا و مراکز دادهای، به فراهمسازان خدمات و کاربران اَبر ...
واژههای مصوب فرهنگستان
تاسیسات ثابت پادگانى علوم نظامى : ساختمانهاى پادگانى
دیکشنری انگلیسی به فارسی
زیرساخت اطلاعاتی [رمزشناسی] مبانی مشترک و ضابطهمند و تکاملیابندهای که از ایجاد و استفاده و انتقال و ذخیرهسازی و حفظ اطلاعات پشتیبانی میکند ...
زیرساخت اطلاعاتی [علوم کتابداری و اطلاعرسانی] مبانی مشترک و ضابطهمند و تکاملیابندهای که از ایجاد و استفاده و انتقال و ذخیرهسازی و حفظ اطلاعات پشتیبانی میک ...
کادر، مجموعه کارمندان یک اداره سایر معانی: گروه اصلی هر سازمان، اعضای اصلی یک سازمان نظامی، گروهک، پیرابند، پایوران، هسته گروه (گروه کوچک و متشکلی که برای آموزش یا رهبری گروه بزرگتری سازمان ...
پا، پایه، اساس، بنیاد، مبنا، شالوده، بنیان، بنگاه، تشکیل، تاسیس، پی، پی ریزی، موسسهخیریه سایر معانی: پی افکنی، بنیادگذاری، برپا سازی، موسسه، بنلاد، پای بست، کدواده، بن پار، (مجازی) مبنا، پای ...
توده مردم، ازدحام سایر معانی: (معمولا تحقیرآمیز - معمولا پس از : the) توده ی مردم، عوام، عوام الناس
[کامپیوتر] بزرگراه اطلاعاتی - بزرگراه اطلاعاتی - شبکه ای از تجهیزات الکترونیکی و دیجیتالی که در حال دگرگون سازی کامل زندگی انسان و فعالیتهای تجاری است . نگاه کنید به Intenet . امروزه اطلاعات ...
(هر گروه کوچک و اختصاصی که دارای قدرت یا نفوذ زیاد باشد) باند، جرگه، دار و دسته، درون گروه
ریشه، اصل، زمینه، پایه، اساس، بنیاد، عنصر، بن، بنیان، فرزند، اصول، سر چشمه، بنه، پوزه بخاک مالیدن، از عددی ریشه گرفتن، ریشه کن کردن، ریشه دار کردن، داد زدن سایر معانی: ریشه ی هوایی aerial ro ...
[حملونقل درونشهری-جادهای] تمام اجزای ثابت سامانههای حملونقل مانند حریم راه، خطوط مسیر، تجهیزات علامتدهی، ایستگاهها، محوطههای پیاده ـ سوار، ایس ...