استنتاج کردن، حدس زدن، استنباط کردن، اشاره کردن بر، پی بردن به سایر معانی: نتیجه گیری کردن، برداشت کردن، پی بردن، نشان دادن، (به طور غیرمستقیم) فهماندن، اشاره کردن، (در اصل) موجب شدن، به وجو ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
استنباط [آمار] ← استنباط آماری
واژههای مصوب فرهنگستان
[حقوق] ادله و مدارک محمول بر صحت، قراین و امارات
پست، فرعی، درجه دوم، نا مرغوب، پایین رتبه سایر معانی: (از نظر جا) در پایین، پایینی، فرودین (در برابر فرازین)، زیرین، (از نظر مقام و رتبه) دون، دون پایه، زیردست، تابع، فرمانبردار، کهتر، پسمند ...
[حقوق] دادگاه نخستین، دادگاه بدوی، دادگاه ابتدایی
[حسابداری] اجناس نا مرغوب
[ریاضیات] حد پائینی، حد اسفل، حد زیرین [آمار] حد زیرین
سراب پایین [علوم جَوّ] سرابی که در آن تصویر جسم پایینتر از موقعیت واقعی آن دیده میشود
تخمدان پایین افتاده، تخم دان پایین تر از کاسه
[ریاضیات] ماتریس مثلثی زیرین
پستی، مادونی سایر معانی: پستی، مادونی
عقده حقارت، خود کم بینی سایر معانی: (روان شناسی) خودکوچک بینی، عقده ی حقارت، همتافت خود فروبینی