سر، اقدام، اغاز، شروع، عنصر، ابتدا، خاستگاه، فاتحه، منشاء، سراغاز، مبدا، مبتدا سایر معانی: شانس شخص تازه کار، خوشبختی اتفاقی، آغاز، (معمولا جمع) مراحل اولیه، اوایل
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نارسی سایر معانی: نابالغی [نساجی] نارسی- کالی - نپختگی - خامی
سر، مقدم، دیباچه، مقدمه، وضع مقدماتی ابتدایی، حالت نخستین، نادانئی سایر معانی: incipiency وضع مقدماتی ابتدایی