فردیسازی [جامعهشناسی] وضعیتی که نتیجۀ فرایند فردی کردن است
واژههای مصوب فرهنگستان
تک سازی، منفرد سازی، فرد سازی سایر معانی: منفرد سازی، فرد سازی، تک سازی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شخصیت، حالت، جنبه، حال، وضع، نفس، نفس خود، خود، خویش، خویشتن سایر معانی: ضمیر، نهاد، سرشت، (عامیانه) خودم، خودش، خودت، خودتان، خودشان، خودمان، پسوند به نشان تاکید، رجوع شود به: self-colored، ...
فرایندی که در آن تلاش میشود اعضای گروهی اجتماعی با مرزهایی مشخص و در قالب افراد از یکدیگر متمایز شوند و هریک حقوق و مزایای خود را داشته باشد [جامعهشناسی] ...