هرزگی، نا پرهیزکاری، بیاختیاری، عدمکف نفس سایر معانی: incontinency عدم کف نفس
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تنزل، زوال، انحطاط، فساد، آغاز ویرانی سایر معانی: فرو گرایی، فروریزی، زوال (decadency هم می گویند)، اغاز ویرانی
فحشاء سایر معانی: هرزگی، فسق، شهوت پرستی
وضعیتی که در آن فاعل با علم به اینکه بهترین عمل کدام است عمل دیگر را برمیگزیند [فلسفه]
واژههای مصوب فرهنگستان