ناجور، مختلف، نابرابر، نامساوی سایر معانی: متمایز، ناسان، از هم جدا، ناهمخوان، غیرمتجانس
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بی مورد، ناجور، نا مناسب، بی موقع، بی جا، غیر مقتضی سایر معانی: ناشایست، ناشایسته، نابرازنده
نا سازگار، نا موافق، ناجور، متناقض، نا مناسب، غیر قابل استعمال با یکدیگر سایر معانی: مغایر، ناهمساز، نامتوافق، (منطق - ریاضی: دو قضیه یا گزاره ای که نمی توانند در آن واحد هر دو درست باشند) م ...