[حقوق] محجور، شخص فاقد اهلیت (غیر از صغیر)
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بیمار، علیل، بستری سایر معانی: نرده ی دو طرف بستر، نرده ی تخت، بیمار بستری (bedrid هم می گویند)
فالج، فلج، وابسته به فلج، افلیج سایر معانی: فلجی، پراکافتی
ناتوان، عاجز سایر معانی: ناقادر، بیچاره