روشنایی سیمابی، افروختگی سایر معانی: نور سفید دادن [برق و الکترونیک] التهاب گسیل تابش مرئی توسط یک جسم گرم،نظیر رشته ی لامپ (فیلامان) که بر اثر عبور جریان الکتریکی گرم می شود. [ریاضیات] افرو ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اشتیاق، حرارت، گرمی، گرما، وهله، تحریک جنسی زنان، طلب شدن جانور، تندی، نوبت، گرم کردن، بر انگیختن، بهیجان امدن سایر معانی: دما، گرمش، تف، تفس، داغی، گرمای زیاد، حرارت شدید، میزان گرما، درجه ...
گرمى، داغى، حرارت
یک نگاه، سوسو زدن، روشن و خاموش شدن، روشنایی لرزان داشتن سایر معانی: (نور یا درخشش) سوسو زدن، (به طور موجدار یا پراکنده) درخشیدن، موج زدن، تموج داشتن، سوسو، درخشش متناوب و ضعیف، دارای تصویر ...
سوزانی، داغی سایر معانی: سوزانی، داغی