پوچ، چرند، تهی، احمق، بی مغز سایر معانی: بی معنی، بی چم، احمقانه، خالی، فضای نامحدود
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نادان، ابله سایر معانی: احمقانه، نابخردانه، وابسته به خر، الاغ مانند، بی شعور، خرصفت
ارام، احمق سایر معانی: ابله، لوس، ننر، خل، دیوانه، فروتن
فوران گر، فورانی، احساساتی
خرفت، ابله، کند ذهن، بی کله، سبک مغز، ضعیف العقل سایر معانی: کودن، احمق، نادان، گوریش، پخمه
خندان سایر معانی: خنده، خنده خندان a laughing face چهرهی خندان a laughing brook جویباری فرحبخش
بی معنی، مهمل، مهمل نما سایر معانی: بی چم، بی آرش، پوچ [ریاضیات] بی معنی
بی معنی، بیهوده، بی جا سایر معانی: بی فایده، بی نتیجه، احمقانه
کودکانه، بچگانه، احمقانه سایر معانی: کودک وار، نابخردانه
بطور خنده ور، بطور مضحک یامسخره میز، بطور مهمل
بی معنی، احمق، بی حس، احمقانه، عاری از احساسات سایر معانی: غش کرده، از هوش رفته، بیهوش، غیر منطقی، بی شعور، ابله، خر، ابلهانه، خرانه
چرند، مزخرف، نادان، ابله، احمق، بی مخ، کودکانه، بچگانه، احمقانه، سبک مغز، کم هوش سایر معانی: بی فکر، غیر منطقی، فاقد کیفیت جدی یا خوشایند، لوس، بی مزه، ننر، نابخردانه، بی فکرانه، خنده دار، م ...