عمدتا، اصلا، علی الخصوص، بیشتر، اساسا، در اصل، بطور عمده [نساجی] اساسا" [ریاضیات] اصلی، اساسا
دیکشنری انگلیسی به فارسی
محبوب، مشهور، متداول، عمومی، عوامانه، خلقی، ملی، توده پسند، نامدار، وابسته بتوده مردم سایر معانی: مردمی، وابسته به یا توسط مردم، همگانی، مردم پسند، عامه پسند، نازل، ارزان، در استطاعت مردم، ر ...
اساسا، بطور کلی، بیشتر