popular
معنی
محبوب، مشهور، متداول، عمومی، عوامانه، خلقی، ملی، توده پسند، نامدار، وابسته بتوده مردم
سایر معانی: مردمی، وابسته به یا توسط مردم، همگانی، مردم پسند، عامه پسند، نازل، ارزان، در استطاعت مردم، رایج، باب، معمول، پسند، پرطرفدار، پرخواهان، پرهوادار، قابل فهم عوام، غیر تخصصی، همه فهم، دوست داشتنی، خواستنی، عوام
[سینما] مردم پسند
سایر معانی: مردمی، وابسته به یا توسط مردم، همگانی، مردم پسند، عامه پسند، نازل، ارزان، در استطاعت مردم، رایج، باب، معمول، پسند، پرطرفدار، پرخواهان، پرهوادار، قابل فهم عوام، غیر تخصصی، همه فهم، دوست داشتنی، خواستنی، عوام
[سینما] مردم پسند
دیکشنری
محبوب
صفت
popular, beloved, favorite, loved, cherished, darlingمحبوب
public, general, universal, common, popular, genericعمومی
famous, popular, celebrated, reputable, famed, reputedمشهور
popular, congenital, naturalخلقی
common, popular, usual, current, prevalent, ordinaryمتداول
vulgar, popular, commonعوامانه
national, public, popularملی
popularتوده پسند
popularنامدار
popularوابسته بتوده مردم
ترجمه آنلاین
محبوب
مترادف
accepted ، approved ، attractive ، beloved ، caught on ، celebrated ، crowd pleasing ، faddish ، famous ، fashionable ، favored ، in ، in demand ، in favor ، in the mainstream ، in vogue ، leading ، likable ، liked ، lovable ، noted ، notorious ، now ، okay ، pleasing ، praised ، preferred ، prevailing ، prominent ، promoted ، right stuff ، run after ، selling ، social ، societal ، sought ، sought after ، stylish ، suitable ، the rage ، thing ، trendy ، well liked ، well received