ملایم سایر معانی: بطور میانه، بااعتدال، با مدارا، معتدلانه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مناسب، معقول، خردمند، مستدل سایر معانی: قادر به استدلال، اندیشگر، منطقی، عاقل، مدبر، با دلیل، معتدل، میانه رو، متعادل، قابل قبول، نه خیلی گران، دارای قیمت بجا، منصفانه [فوتبال] منطقی-معقول [ ...