متحد، پیوسته، منسوب سایر معانی: هم پیمان، هم عهد، مربوط، یکپارچه، متفق، آوسته، خویش، هم خانواده، از یک خانواده، وابسته، (با a بزرگ) وابسته به متفقین یا متحدان (به ویژه امریکا و انگلیس) ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
همکاری کننده، مربوط به همکاری، هم نیروزادی سایر معانی: مربوط به همکاری، همکاری کننده، هم نیروزادی [پلیمر] اثر تشدید کننده