معکوس، منعکس، بازتابیده سایر معانی: بازتابیده، منعکس [برق و الکترونیک] منعکس شده [ریاضیات] منعکس شده، بازتافته
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مکرر، پی در پی سایر معانی: تکراری، بازانجامیده، بسکرده، چندباره، دمگیر، گروگر [ریاضیات] مکرر، متوالی، چندگانه