معنی

مکرر، پی در پی
سایر معانی: تکراری، بازانجامیده، بسکرده، چندباره، دمگیر، گروگر
[ریاضیات] مکرر، متوالی، چندگانه

دیکشنری

مکررا
صفت
frequent, repeated, repetitious, reiterated, endless, frequentativeمکرر
successive, consecutive, sequential, incessant, repeated, steadyپی در پی

ترجمه آنلاین

تکرار کرد

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.