ساختگی، افسانهای سایر معانی: fictive ساختگی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
وانمود، تظاهر، افسانه، قصه، متظاهر، ساختگی
عقیده داشتن، نظریه دادن، اظهار نظر کردن سایر معانی: (معمولا مزاح آمیز) اظهارنظر کردن، اندیشیدن، پیشنهاد کردن، نظر یا عقیده خود را اظهار داشتن
خلیفهای، نیابتی، به نیابت قبول کردن، وابسته به خلیفه سایر معانی: وابسته به نیابت یا جانشینی، وکالتی، (انجام شده یا تحمل شده به جای شخص دیگر) بلاگردان، (زیست شناسی - وابسته به عملی که یک اندا ...
چه می شود، چطور